مهدى (عج)، ادامه حسین علیه السلام است و انتظار ادامه عاشورا و برآمده از آن.
مهدى (عج)، فرزند حسین علیه السلام است و فرهنگ انتظار برآمده از فرهنگ عاشورا و انتظارِ حسین دیگرى را کشیدن. این دو پیوندى دیرین و مستحکم با یکدیگر دارند.
یکى پشتوانه فرهنگى و زمینه ساز، براى دیگرى است؛
یکى رمز حیات شیعه است و دیگرى رمز بقاى آن؛
یکى رمز قیام و به پاخاستن شیعه است و دیگرى عامل حفظ و استمرار آن مهدى علیه السلام وارث عاشورا است؛ همچنان که حسین علیه السلام وارث پیامبران است؛
عاشورا، دریچه اى به انتظار است و انتظار، تجلّى آرزوها و آمال کربلا؛
فرهنگ عاشورا، دستمایه اساسى و مایه شکوفایى و بالندگى منتظران مهدى(عج) در عصر انتظار است.
پیوند عاشورا و انتظار و حسین و مهدى، پیوند والد و ماولد و نورٌ على نور است.
انتظار، کربلایى دیگر است به وسعت همه جهان و مصاف حق و باطل است در زمانى دیگر؛ با این تفاوت که این بار، حق پیروز است و چهره باطل، براى همیشه دفن می شود. انتظار همان کربلا است در وسعت همه زمین و در مقطع دیگرى از تاریخ. در این مقطع، فکرهاى رشید از هر فرقه و ملتى، گلبانگ دعوت مهدوى را - که با ساخت و فطرت انسانها همگون است - لبیک می گویند.
انتظار، ثمره کربلا است. بدون کربلا انتظار بی معنا است. یاران مهدى، همه کربلایى اند و در فراز و فرود تاریخ، غربال شده و آبدیده اند. مگر می توان بى عاشورا، انتظارى ...
نظر |
عشق یعنی « همت » و یک دل خدا
توی سینه اشتیاق کربلا
عشق یعنی شوق پروازی بزرگ
در هجوم زخمهای بیصدا
عشق یعنی قصة عباس و آب
در « طلاییه » غروب آفتاب
عشق یعنی چشمها غرق سکوت
در درون سینه، اما انقلاب
عشق یعنی آسمان غرق خون
در شلمچه گریهگریه.... تا جنون
عشق یعنی در سکوت یک نگاه
نغمة انا الیه راجعون
عشق یعنی در فنا نابود شدن
در میان تشنگان ساقی شدن
عشق یعنی در ره دهلاویه
غرق اشک چشم، مشتاقی شدن
عشق یعنی حرمت یک استخوان
یادگار از قامت یک نوجوان
آنکه با خون شریفش رسم کرد
بر زمین، جغرافیای آسمان
هنگامی که می نگریم در «خطبة عاشورا»، سخن از عدل می رود و از این که عدالت از میان رفته است، می فهمیم که ما نیز باید با دفاع از «عدالت»، فلسفة عاشورا را زنده نگاه بداریم و با قیام برای اجرای عدالت، از عاشورا دم بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم.
هنگامی که می بینیم «حبیب بن مظاهر اسدی» و «سلیمان بن صرد خزاعی»، در نامة خود به امام حسین (علیه السلام) از آن امام بزرگ می خواهند تا بیاید و با ظلمهای اقتصادی نیز مبارزه کند و برای غلبة سرمایه داران بر جامعة اسلامی و سرنوشت جامعه، چاره ای بیندیشد، خوب درک می کنیم که تکلیف مسلمانان حسینی و مؤمنان عاشورایی چیست و وظیفة مردمی که ذکر و وردشان «یا لیتنا کنا معکم» است، کدام است؟
خوب پی می بریم که آن خون که در جام خورشید ریخته است و فجر و شفق را ـ سرخ فام ـ بر سراسر آبادی ها و زندگی ها می تاباند، تجسم کدام آرمان و تبلور کدام فریاد است. این همه و این همه، فریاد دفاع از حقیقت و عدالت است که از حلقوم خونین عاشورا، لحظه به لحظه، چونان تندرهای ستیغ لرزان، در اعماق زندگیها و ملت ها طنین می افکند.
آری، مردمی که اهمیت حیاتی و دینی و انسانی عدالت را درک نکنند، جاهلند و مردمی که عدالت خواه نباشند، مرده اند و مردمی که ظلم را منحصر در ظلم سیاسی بدانند و از ظلم اقتصادی و معیشتی و فاجعة بزرگ آن ـ چنان که باید ـ آگاه نباشند، فریب خوردهاند و جامعة عاشورایی، هرگز این چنین نیست و نباید باشد.
این همه احادیث فراوان و گوناگون که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمة طاهرین (علیهم السلام) دربارة «عاشورا» و زنده نگاه داشتن آن رسیده است و آن همه ذکر ثواب و فضیلت برای احیای این مراسم و حضور در آنها و آن همه زیارت و دعا دربارة عاشورا، از جمله برای احیای این آرمان خورشیدی است که یاد شد و از این جاست که همة اقالیم قبلة موظفند تلألو این حماسة خورشیدی را در طنین پر جلال آیات عدل و قسط، همیشه درخشان و پرتوافشان حفظ کنند.
مسلمانان جهان، باید بیدار شوند و پرچم خونین عاشورا را برافرازند و پیوسته حلقههای این سلسلة الهی را در معبر قرون و اعصار به هم بپیوندند و آیات قرآن را با خون فرزندان قرآن تفسیر کنند و عدالت را هدف قرار دهند و لذت ها را نپذیرند. مستکبران پیشین می کوشیدند فروغ عاشورا را بپوشانند تا بتوانند با خیال آرام، به ستم و بیداد خویش ادامه دهند. امروز نیز برخی میکوشند تا گسترة فروغ عاشورا را محدود سازند؛ لیکن چگونه ممکن است؟
هنگامی که «گاندی» از درون «شبه قاره» می گوید: «من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم» و شیخ محمد محمد مدنی از دامن «اهرام» می نویسد: «ما باید از یاد ماه محرم سرمشق بگیریم» و متفکر اصلاح طلبی از اعماق «لاهور» فریاد می زند:
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم
آری، جوانان غیور مسلمان، در هر جای جهان و از دو مذهب اسلامی، سنی و شیعه، خون خود را به حماسة حسینی پیوند زنند و در مشرق عاشورا بایستند و با تلاوت آیات فلق، در الهام خونین نگارة شفق، درفش صلابت مقاومت اعصار را برافرازند و در جولانگاه شرف و آزادگی حضور داشته باشند و با غرق گشتن در زمزمة قرآن و نماز شب عاشورا و مدد جستن از مردانگی و شجاعت روز عاشورا، همواره، فرزندان حسین باشند و عاشورا.
معاویه به فرزندش یزید سفارش می کند: «فرزندم، مبادا خدا را در حالی ملاقات کنی که خون حسین بر گردن تو باشد».
نقل شده است وقتی هنگام مرگ معاویه شد، چنین گفت: «خون و گوشت حسین از خون و گوشت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است».
یزید می گوید: «این که حسین می گوید: مادر من از مادر یزید برتر است به جان خودم سوگند راست می گوید. و این که حسین گفته است جدّم از جدّ یزید برتر است این سخن او درست است؛ چون هرکسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد زبان حالش و حرف دلش این است که جد حسین از جدّ یزید گرامی تر است».
در حادثه کربلا عمر سعد خطاب به شمر بن ذی الجوشن می گوید: «به خدا سوگند، حسین با یزید بیعت نخواهد کرد؛ چون روح پدرش علی علیه السلام بر وجود او حکم فرماست».
وقتی شمر در صدد توصیف امام حسین علیه السلام بر می آید چنین می گوید: «فَلَعُمری لَهُوَ کُفوٌ کریمٌ؛ به جان خودم سوگند، حسین بن علی هم آورد آزادمنش و کریمی است». هم چنین نقل می کنند وقتی شمر شروع به بریدن سر امام حسین علیه السلام نمود، چنین می گفت: «به خدا سوگند، من در حالی سرت را از تنت جدا می کنم که می دانم تو آقایی عظیم الشأن و فرزند رسول خدایی و از نظر پدر و مادر بهترین مردم به شمار می آیی».
شَبث بن رِبْعی، فرماندهِ نیروهای پیاده عمر سعد در کربلا، از جمله کسانی بود که برای آمدن امام حسین علیه السلام به کوفه نامه نوشته بود. امّا چون وضع را به نفع یزید دید دست از امام حسین علیه السلام برداشت و در جنگ علیه آن حضرت شرکت کرد و حتی پس از جریان عاشورا مسجدی را به شکرانه کشته شدن امام حسین علیه السلام تجدید بنا کرد. نقل شده است که روزی گفت: «خدا به اهل این شهر (کوفه) هرگز خیر ندهد و آنها را از رشد و استقامت محروم سازد! آیا تعجب آور نیست که ما با علی بن ابی طالب و بعد از او با پسرش حسن برای یاری آل ابی سفیان پنج سال نبرد کردیم، و پس از آن در کنار آل معاویه و ابن زیاد با پسر علی ـ که بهترینِ روی زمین بود ـ جنگ کردیم؟»
مرجانه مادر عبیدالله بن زیاد پس از ماجرای عاشورا به پسر خود گفت: «ای خبیث! پسر رسول خدا را کشتی؛ به خدا قسم، هرگز بهشت را نخواهی دید».
فرماندار مدینه امام حسین علیه السلام را به مجلس خود دعوت کرد و مسئله بیعت خواهی یزید را مطرح نمود. امام حسین علیه السلام از بیعت خودداری کرد و خواست از مجلس خارج شود. مروان بن حکم که در آن جا حاضر بود، به ولید گفت: بدون بیعت نگذار از مجلس خارج شود» و حتی پیشنهاد قتل آن حضرت را به ولید داد. ولید در جواب او گفت: «وای بر تو! آیا به من می گویی دین و دنیای خود را از دست بدهم؟ به خدا سوگند دوست ندارم که مالک تمام دنیا باشم در حالی که حسین را کشته باشم. سبحان اللّه، آیا حسین را به دلیل این که می گوید بیعت نمی کنم به قتل برسانم؟! سوگند به خدا کسی که خدا را در حالی که خون امام حسین علیه السلام به گردن اوست ملاقات کند، خدا به او نظر نمی کند و او را دچار عذاب دردناک می نماید».
دست آوردهای عاشورا
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. ابوسفیانیان می خواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی علیه السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آوردهای آن پاسداری نماید.
سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود، فرمودند که: می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است. اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود مِن جمله قضیه حکومت جور. حکومت جور باید از بین برود.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بکنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند ـ کیفیت مبارزه را کیفیت این که مبارزه بین یک جمعیّت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد ـ اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت آموخته است و اهل بیتِ بزرگوار او و فرزند عالی مقدار او هم فهماند که بعد از این که آن مصیبت واقع شد باید چه کرد.
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستم کاران و حکومت های شیطانی زد؛ ماهی که به نسل ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت؛ ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند؛ ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستم کاران تاریخ را به ما آموخت؛ ماهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان و حقّ گویان بر تانک و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.
سید الشهدا علیه السلام کشته شد؛ شکست نخورد؛ لکن بنی امیّه را چنان شکست [داد] که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند. چنان این خون آن شمشیرها را عقب زد که تا الآن هم که
ملاحظه می کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست.
راه زنده ماندن اسلام
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می شود.
شهادت سیدِ مظلومان و هواخواهانِ قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیالِ خامِ خود می خواستند محو کنند برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.
این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند. در این امر سستی نباید کرد.
سیدالشهداء همه جا هست. «کلُّ اَرْضٍ کربلا؛ همه جا محضر سیدالشهدا است... همه محراب ها از سیدالشهدا است... امام حسین نجات داد اسلام را.
حضرت سیّدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم و در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با این که از اوّل می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست. اگر نبود این نهضت، نهضت حسینی، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه نشان می دادند.
گفتم: عاشورا؟
گفت: نقطه ی اتصال «بعثت» و«غدیر» به «ظهور مهدی(عج)»
گفتم: حسین
گفت: تکرار نزول قرآن در صیانتی بزرگ
گفتم: فلسفه عاشورا؟
گفت: تثبیت ارزش ها
گفتم: حاصل عاشورا؟
گفت: تداوم حیات قرآن و سنت اوصیا (علیهم السلام)
گفتم: اصحاب عاشورا؟
گفت: یا لَیتَنا کنّا
گفتم: واژه های عاشورا؟
گفت: «تشنگی»،«شهادت»،«اُسرا»
گفتم: صحنه ی عاشورا؟
گفت: حنجره ی خونین کوه حرا
گفتم: جولانگاه عاشورا؟
گفت: رویاروئی شرف و آزادگی با پلیدی ها
گفتم: زیارت عاشورا؟
گفت: وِرد ما هر صبح و مساء
گفتم: وارث عاشورا؟
گفت: نیّر اعظم، مهدی زهرا(س)
گفتم: فرهنگ عاشورا؟
گفت: پیروزی خون بر شمشیر در همه ی عصر ها
گفتم: لوح عاشورا؟
گفت: مظلومیت بانگ رسا
گفتم: ظهر عاشورا؟
گفت: ضربان قلب خورشید در سینه ی کربلا
گفتم: نماز عاشورا؟
گفت: پیام شب عاشورا
گفتم: عدالت؟
گفت: واژه ی روز عاشورا
گفتم:غروب عاشورا؟
گفت: زینب کبری(س)
گفتم: سرود عاشورا؟
گفت: هَیهات مِنّا الذَّلة
گفتم: سوز عصر عاشورا؟
گفت: اسب دواندن بر روی تن ها
گفتم: طنین بلند عاشورا؟
گفت: گودی قتلگاه
گفتم: قضیه ی غروب عاشورا؟
گفت: سوختن خیمه ها در میان شعله ها
شیعیان ، اعتقاد دارند که نصب امام و جانشین پیامبر به دست خداوند است و مردم اجازه دخالت در انتخاب امام ندارند ؛ همان طوری که انتخاب پیامبر به دست خداوند است و مردم حق انتخاب نبی را ندارند . در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که این مطلب را ثابت میکند . خداوند کریم در باره امامت حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید :
إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما . البقره / 124 .
من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم !
و نیز میفرماید :
وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کلاًُّ جَعَلْنَا نَبِیًّا . مریم / 49 .
ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم !
طبق این آیه ، جعل امامت حضرت ابراهیم به دست خدا بوده است ؛ همان طوری که جعل نبوت او به دست خدا بود ؛ اما هیچ آیه در قرآن وجود ندارد که انتخاب نبی و امام را به دست مردم سپرده باشد .
و نیز شیعیان اعتقاد دارند همان طوری که پیامبران الهی برای اثبات نبوت و رسالت نیاز به ارائه معجزه و کرامات خارق العاده داشتند ، اوصیاء و جانشینان آنان نیز باید برای اثبات امامت خویش از کرامت و معجزه استفاده می کردند و گرنه سخن آنان پذیرفته نشده و قابل تصدیق نیست .
و ائمه اهل بیت علیهم السلام ، هر کدام دارای معجزات و کراماتی بوده اند که افراد با دیدن آن ها از ائمه ، سخن آنان را پذیرفته و به امامت آنان تن می دادند .
حضرت سید الشهداء علیه السلام امام سوم شیعیان ، دارای معجزات و کرامات زیادی در زمان حیاتشان و حتی بعد از شهادتش بوده که این معجزات ثابت می کند ، آن بزرگوار ، امام بر حق و منصوب از جانب خداوند و جانشین شایسته بعد از برادرش امام حسن علیه السلام است ؛ زیرا محال است خداوند این معجزات و کرامات را به دست نا اهلان و مدعیان دروغین ولایت الهی بسپارد و نعوذ بالله با در اختیار قرار دادن این معجزات به دست آن ها زمینه های گمراهی مردم را مهیا سازد .
ما در این مختصر ، سعی می کنیم به معجزاتی از امام حسین بپردازیم که بعد از شهادت آن حضرت در عالم اتفاق افتاده است ، معجزات منحصر به فردی که عقل هر عاقلی را مبهوت کرده می کند . بی تردید ، هر یک از این معجزات برای روشن شدن حقیقت برای حق پرستان و کسانی که به دنبال هدایت الهی هستند کفایت می کند ؛ البته به شرطی که تعصب های جاهلی را کنار گذاشته شده و فقط با چشم دل به این معجزات نگریسته شود .
و از آن جایی که شیعیان و پیراوان اهل بیت علیهم السلام به امامت حسین بن علی علیهما السلام و معجزات و کرامات آن بزرگوار یقین دارند و از جانب دیگر ، طرف ما کسانی هستند که نمی خواهند ولایت فرزند رسول خدا را بپذیرند و به جای پیروی از ثقلین ، دنبال رو دشمنان اهل بیت هستند ، ما سعی می کنیم این معجزات و کرامات را فقط از معتبرترین کتاب ها و از قول برترین عالمان و دانشمندان آن ها نقل و ثابت کنیم تا حجت و برهان بر همه حقیقت جویان تمام شده و راه انکاری باقی نماند .
خیلی دلت می خواد بدونی حضرت عباس(ع) کیه..
وقتی که خیلی تشنه شدی، یک لیوان آب بریز و نخورش، فقط نگاهش کن
تازه می فهمی که حضرت عباس (ع )کی بوده...
این یکی از صفات بارز حضرت عباس(ع) است
زیارت عاشورا ، ترنم اندیشه
زیارت عاشورا که از تعالیم امام باقر علیه السّلام است به دلیل آثار سازنده فردى و اجتماعى، بیان مواضع فکرى و عقیدتى شیعه و نشانه گرفتن خط انحراف، اهمیت ویژه و قابل تأملی دارد .درباره زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام روایات بسیاری وجود دارد و در خصوص زیارت عاشوراى معروف، احادیث متعددى از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام نقل شده است. امام باقر (ع) این زیارت را به یکى از اصحابش به نام "علقمة بن محمد حضرى " آموزش داده است. از آن جا که زیارت، نوعى اعلام موضع و مشخص کردن خط فکرى است و آثار سازنده عجیبى دارد، آن چه به عنوان متن زیارتى خوانده مىشود، از نظر محتوا و جهت دهى، از حساسیتى ویژه برخوردار است. به همین جهت، ائمه با آموختن نحوه زیارت به یاران خود، به این عمل سازنده جهت و غناى بیشترى بخشیدهاند، به گونه اى که زیارتنامه هاى رسیده از معصومان مانند زیارت جامعه کبیره، عاشورا، آل یاسین و ناحیه مقدسه گنجینه اى از تعالیم و آموزشهاى عالى آنان است.
ایجاد پیوند معنوى با خاندان عصمت و تشدید علاقه و محبت به آنان
این محبت موجب مى شود که زائر، آن بزرگان را الگوى خویش سازد و در جهت همسویى فکرى و عملى با آنان بکوشد. همچنان که در قسمتى از زیارت، از خدا مىخواهد زندگى و مرگش را یکسره همانند آنان قرار دهد: "اللهم اجعل محیاى محیا محمد و آل محمد و مماتى ممات محمد و آل محمد." از آن جا که این محبت به خاطر خداوند است و خاندان عصمت از آن جهت که الهى و منسوب به او هستند، محبوب واقع شدهاند مایه تقرب به خداوند است. در قسمتى از این زیارت چنین مىخوانیم: "اللهم انى اتقرب الیک بالموالاة لنبیک و آل نبیک."
پیدایش روحیه ظلم ستیزى در زائر
تکرار لعن و نفرین بر ستمگران در این زیارت، موجب پیدایش روحیه ظلم ستیزى در زائر مىشود. او با اعلام برائت و نفرت ازستمگران و ابراز محبت به پیروان حق و دوستان خاندان عصمت، پایههاى ایمان دینى خود را مستحکم مىکند. مگر ایمان چیزى جز حب و بغض در راه خداست؛ "هل الایمان الا الحب و البغض"؟ مؤمن واقعى در برابر ستم، بىموضع نیست، از ستمگر، نفرت و انزجار آشکارى دارد و با مظلوم و جبهه حق، اعلام همراهى مىکند: "یا ابا عبدالله! انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم."
دورى جستن از خط انحراف
در این زیارت، ریشه هاى ظلم هدف قرار مى گیرند: "فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها". ستمى که در عاشورا تحقق یافت، در قلب تاریخ ستم، ریشه دارد. این ظلم، یک حلقه از حلقههاى ستمى است که با انحراف مسیر اصیل خلافت آغاز شد.
الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوههاى هدایت
در این زیارت آمده است: "فاسئل الله الذى اکرمنى بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنى البرائة من اعدائکم، ان یجعلنى معکم فى الدنیا و الآخرة و ان یثبت لى عندکم قدم صدق فى الدنیا و الاخرة". زائر پس از آن که به حق معرفت پیدا کرد و ستم و ستمگر را شناخت و از آنان دورى جست، با ثبات قدم در مکتب خاندان عصمت و پیروى عملى از آنان، خود را در مسیر سعادت دنیا و آخرت قرار مى دهد، یعنى، اسوه ها و الگوهاى هدایت را که از سوى خداوند منصوب شده اند سرمشق خود قرار مى دهد و همگامى با آنان را مى طلبد .
یا عباس (ع)! آقا جانم!
یا باب الحوائج! یا کاشف الکرب عن وجهِ الْحُسَینِ، اکشفْ کربی بحقِّ اخیکَ الْحُسَینِ.
شب تاسوعا است. شب باب الحوائج عباس (ع) است.
امشب شب بزرگی است. امشب ارمنیها از حضرت حاجت میگیرند.
بیچاره آن کسی است که در مجلس او حاجتش را نگیرد، یا مریضش شفا پیدا نکند و مریضیش خوب نشود
قمر بنیهاشم (ع)
از زمانی که به دنیا آمده است. امالبنین (س) قنداقهاش را پیش عزیزانش آورد.
امیرالمؤمنین (ع) اسم او را «عباس» نامید. (در ایّام کودکی، امام (ع) بسیار دستهای عباس (ع) را میبوسید و ...)
امالبنین (حضرت زینب (س) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) و همه اهل خانه به گریه افتادند.
قربان آن خال هاشمی تو.
آنقدر آقا زیبا بود که از فرط زیبایی به قمر بنیهاشم مشهور شد.
اذن میدان
بعد از آنکه همهی بنیهاشم (روز عاشورا) به درجهی رفیع شهادت نایل شدند. آمد مقابل ابیعبدالله (ع) با ادب و احترام ... عرض کرد:
آقا جان! مولای من! سیّدی! اجازه بده تا به میدان بروم و جانم را فدایت کنم و ...
تا این جمله را گفت، کَأَنّه بُغض امام ترکید و شروع به گریه کردن نمود. (با صدای بلند گریه کرد) فرمود:
عباسم! تو علمدار منی، تو میر و سالار منی، تو امید و پشت و پناه منی، تو امید خیمههای منی، بنَفْسیِ اَنْتَ، اَنْتَ صاحِب لوایی.
عرض کرد:
آقا جان! سینهام تنگی میکند و ...
ذکر مصیبت ابوالفضل (ع)
راوی میگوید:
ابی عبدالله (ع) در بین نخلستان پیاده شد، شیئی را برداشت، به چشمهایش مالید و بوسید.
جلو رفتم دیدم، دستهای عباس (ع) در بغل ابیعبدالله (ع) است و ...
راوی میگوید:
دیدم که ابیعبدالله (ع) از آنجا تا نهر علقمه پیاده رفته و به کنار بدن و جسم پارهپارهی عباس (ع) رسید.
فرمود: أَلْانَ اِنْکَسَر ظَهْرِی و ...
همین که به سمت خیمهها آمد، با خواهرش ملاقات کرده است.
خواهر صدا زد داداش!
ز میدان آمدی پشتت خمیده
بگو به زینبت رنگت پریده
دادش جانم!
چرا دست بر کمر گرفتی (و این چه حالی است که من تو را میبینم!! و ...)
فرمود: زینب جان! به خدا عباسم را کشتند.
(شاید فرمود که): برو به اهل خیام بگو، لباسهای اسیریشان را بپوشند و آماده اسارت باشند.