دخترک دست در دست مادر چند ساعتیست با او همراه شده. دستان کوچکش گرمای وجود مادر را حس میکند. هرچند مادر با طمأنینه گام برمیدارد، اما گامهای کوچک دخترک به پای او نمیرسد و در واقع به دنبال مادر میدود. البته این مشکل هر کودکی است که دست در دست مادرش قدم برمیدارد! گاهی سرش را بالا میآورد تا چهرهی مادر را ببیند. از قاب چشمانش بیش از نیمرخ مادر پیدا نیست. گونههای خیس او زیر نور آفتاب میدرخشد. قطرهی اشکی از گوشهی چشمِ مادر راهی میشود، از کنار لبهایش عبور میکند و دخترک دنبالکردن قطره را رها میکند چون لبهای مادر توجهش را به خود جلب کردهاست. لبهای مادر باز و بسته میشود. انگار که چیزی میگوید. هرچه سعی میکند بفهمد مادر چه زمزمه میکند، نمیتواند. نگاهش را بر میگرداند به مسیر جاده. جاده پُر است از آدمهای مختلف: مرد، زن، پیر، جوان، کودک و نوزاد. با دستان کوچکش عروسکش را به آغوش کشیده، عروسک سر بر روی سینهاش گذاشته و بدون هیچ هیاهویی مثل همیشه آرام گرفتهاست. آن را مقابل صورتش قرار میدهد و به چشمان آبیرنگ عروسک خیره میشود. این عروسک سادهی پلاستیکی برای او خیلی عزیز است. مثل مادر دلسوزی با عروسکش حرف میزند: "عزیزم خستهای؟ مامان میگه امشب هم که بگذَره، فردا ظهر میرسیم بهشت! بهشت کجاست؟ همون جایی که پارسال تو رو برای من خریدن!" دخترک دستی روی گوشهای عروسک میکشد و یاد قصهی گوشواره میافتد که مادر برایش گفتهبود. دستی بر پاهای عروسک میکشد و یاد قصهی تاول پاهای خستهی کودکان میافتد ... مادر حال عجیبی دارد...
"عروسک خوشگلم تو میدونی عشق یعنی چی؟! راستشو بخوای من هروقت از مادرم میپرسم چرا اربعینها پیاده میایم تا کربلا، میگه عشق! هروقت زیر گنبد طلایی امام حسین میایستیم، حالش یه جوری میشه. از مامان میپرسم چرا همه گریه میکنن؟ میگه عشق! میگم چرا ما شیعهها اینقدر کربلا رو دوست داریم؟ میگه عشق!"
عقربههای ساعت گذشت چند ساعت از نیمه ی روز را نشان می دهند . لبخند مادر به دخترک، خبر از استراحت در کنار جاده را میدهد. دستان مادر لقمههای کوچک را در دهان دخترک میگذارند و عروسک هم از دستان کوچک او لقمه میخورد...
ساعت 15:00
((قتل عام زوار اباعبدالله علیهالسلام در نزدیکی کربلای معلی
در دو انفجار با خودروی بمبگذاری شده نزدیک کربلا دستکم چهل و پنج نفر کشته، و یکصد و پنجاه نفر زخمی شدند.
به گزارش «شیعه نیوز»، محمد حمید الموسوی رئیس شورای استان کربلا واقع در یکصد و ده کیلومتری جنوب بغداد اعلام کرد انفجار نخست ساعت پانزده به وقت محلی (دوازده به وقت گرینویچ)، در ده کیلومتری شمال این شهر و انفجار دوم بیست دقیقه بعد در پانزده کیلومتری جنوب آن رویداد.
وی گفت: "در این انفجارها دستکم چهل و پنج نفر، از جمله زن و کودک کشته، و یکصد و پنجاه نفر زخمی شدند".
منبع: واحد مرکزی خبر به نقل از خبرگزاری فرانسه))
...عروسکی خونی و دخترکی و مادری دست در دست هم نقش زمین شدهاند، دخترک گرمای دست مادر را بیشتر از همیشه حس میکند. لبهای مادر هنوز هم به سختی زمزمه میکنند. گوشهای دختر تیز میشوند تا بالاخره بفهمد مادر در طول مسیر زیر لب چه میگفتهاست. مادر زیر لب میگفت:
"ابداً ابداً والله یا زهرا ماننسی حسیناً! (یا زهرا به خدا هیچ گاه حسین را فراموش نمی کنیم!)
بالروح، بالدم، نفیدک یا حسین! (با روح، با خون فدایت میشویم ای حسین!)"
حال دخترک فهمیده معنای عشق چیست، چشمان و لبهای مادر و دخترش کامل بسته میشود…